پتروشيمي تندگويان ماهشهر
بهمن ماه 83
سینا دوره

در سایتهای مختلف به دنبال خبری جدید در رابطه با کارگران صنایع پتروشیمی بودم که خبر "تولید آزمایشی نخستین پنبه مصنوعی در پتروشیمی تندگویان ماهشهر" توجه ام را به خود جلب کرد. خود خبر و دروغهای حول و حوش آن توجه من را که شاهد بسیاری از این پروژه ها بوده ام به خود جلب نکرد. بلکه در یک لحظه به گذشته های نه چندان دور برگشتم و با مروری بر خاطرات آن روزها، احساس درد، خشم، سرخوردگی و امید همزمان در وجودم پیچید .

با اینکه مدت 5 سال از آن روزها می گذرد، خاطرات تلخ بجامانده از سرکوب و ضرب و شتم آن روز را فراموش نمیکنم. مدتها بود حقوقی دریافت نکرده بودیم. همراه دیگر تکنیسین ها و سرکارگرها تصمیم گرقتیم از اولین ساعت روز شنبه دست به اعتصاب بزنیم. باید کارفرما را وادار می کردیم تا لااقل به پرداخت بخشی از حقوق کارگرانی را که ماهها حقوق دریافت نکرده بودند، تسلیم شود .

خبر اعتصاب را با رئیس کارگاه در میان گذاشتیم. در ابتدا بيتوجه بود ولى وقتى ديد مسئله جدى است گفت شما برگرديد سر کارتان اگر شده من از حساب شخصى خود حقوق شما را پرداخت ميکنم . در جواب گفتيم اين مسئله شخصى نيست. 500 کارگر ديگر هم احتياج به پول دارند. با توجه به تورم بيشتر منطقه اقتصادى ماهشهر وضع کسانى که متاهل هستند از ما هم بدتر است .

اعتصاب اينطور شروع شد که ما دست از کار کشیده و جلوى انبار کارگاه نشستيم. از آنجائى که ما جزو تکنسين ها و سر کارگران شرکت بوديم، کارگران سریعا متوجه اعتصاب ما شدند و به ما پيوستند . حدود 1 ساعت بعد کل کارگران شرکت ساختمان و نصب دست از کار کشيدند. خبر بلافاصله پخش شد و چند شرکت ديگر که مشکلات شبيه ما داشتند مانند شرکت رامپکو به ما پيوستند. نزديک ظهر بود که حراست پتروشيمى قصد داشت اعتصاب را بشکند اما با موج عظيمى از اعتراضات کارگران روبرو شد.
 
رئيس پروژه به محل اعتراض آمد- البته با اسکورت- مشکلاتمان را بازگو کرديم. وى به ما قول داد طي 3 روز آينده کليه طلب کارگران را پرداخت نمايد و از کارگران خواست که برسر کارهای خود برگردند . اعتصاب حدود 8 ساعت به طول انجاميد. بعد از بحثهائی در مورد تشکل کارگری و حق اعتصاب و ...  محل کار را ترک کرديم و به خانه يا خوابگاهايمان رفتيم.

فرداى آن روز هنگام ورود با حراست پتروشيمى روبرو شدیم. آنها 7 نفر از ما را از صف کارگران جدا کرده و به اتاق حراست بردند. من هم یکی از آن 7 نفر بودم. نيم ساعت بعد 2 پاترول مشکى با شيشه هاى تيره وارد پتروشيمى شده ما را چشم بند و دستبند زدند و به محل نامعلومى بردند. ما را مورد ضرب وشتم و بازجوئى قرار دادند. اين بازجوئى 12 ساعت به طول انجاميد و در نهايت از ما تعهد کتبى گرفتند که دیگر دست به سازمان دادن اعتصاب نزنیم. ما را در سطح شهر رها کردند و رفتند. هنوز 1 هفته از آن یکشنبه فراموش نشدنی نگذشته بود که به دلایل غير منطقى از کار اخراج شديم. در مراجعه به  شعبه هاى ديگر اين شرکت در شهرهائى مانند عسلويه و آبادان متوجه شدیم که اسامى ما در ليست سياه آن شرکت قرار گرفته و دیگر امکان کاریابی را در این مجموعه پیدا نخواهیم کرد .

هر کدام از ما امروز به گوشه ای دیگر از این دنیای نابرابر پرت شده ايم ولی امید تغییر در زندگی کارگران از دل ما بیرون نمی رود. به امید اینکه با گسترده شدن مبارزات مردم در میحطهای کارگری، دانشجویی و اعتراضات خیابانی شرایط سرنگونی این رژیم هر چه زودتر فراهم شود تا بتوانیم بر خرابه های آن یک دنیای بهتر بسازیم . *